Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-07@00:13:11 GMT

با صالح علا، از عشق تا کافه و سينما

تاریخ انتشار: ۲۶ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۰۵۴۸۵۷

خبرگزاري آريا - ماهنامه خط خطي - شهرام شهيدي:


شما در جايي گفتين ساعت 11 صبح عاشق شدين، مگه اون ساعت بيدارين؟ هنرمندها مگه لنگ ظهر از خواب بيدار نمي شن؟

- اين عبارت در يکي از داستان هاست، کار قصه فاصله گرفتن از واقعيت است.




آدم ها بيشتر شب ها عاشق ميشن يا روزها؟

- آنها که شباهنگام عاشق مي شوند، از نان آوران شب اند، از ماه انرژي مي گيرند، شب، پايان غافلگير کننده اي دارد، من هم از ماه انرژي مي گيرم، به نظرم روزها زود شب مي شوند اما شب آدمي را ميکشند تا صبح شوند، دست کم براي عاشق بخشي از شب صبح نميشود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



به ويژه آن شب ها که قرص ماه، شربت مهتاب نوشيده باشم، برخي از تاريکي مي ترسند، برخي از روشنايي ميترسند، من شب ها کترجکيل ام، روز آقاي هايد. شب، تاريکي جايي براي پنهان شدن دارد، ما را يک شکل ميکند، تفاوت ما روزها آشکار ميشود، شب هاي من هوريزنتال اند، برايم فرصتي است تا به اتفاق هايي که نيافتاده فکر کنم، به خاطره هايي که ندارم. حرف هايي که نگفته ام، البته شب ها هم مثل روزها پر و پوچ دارند.

عوارض شيفت شب کار کردن هنرمندان چيه؟

- بي خوابي.

شما هميشه کلامتان حول عشق مي چرخد. در عشق چه طنزي مي شود يافت؟

- مثل خاراندن روي زخم هاست.

اگر آدم بتواند ساعت عاشق شدنش را به خاطر بسپارد مي تواند ساعتي که از عشق فارغ مي شود را هم به ياد بياورد؟

- پيشتر گفتم، شخصيت جوان داستان ساعت يازده صبح عاشق مي شود، نه من، من پشتکار او را ندارم. ضمن اين که عشق، بزرگ ترين هديه است، عاشق شدن، افتخار بزرگي است.

طنزآميزترين موقعيت عاشقانه تان را براي مان تعريف مي کنيد؟

- شما بهتر ميدانيد، منهم خودم را مودب به ادبيات کرده بودم، چنانکه به کتاب ها ميگفتم، ايشان.

فمينيست در عشق چه معنايي مي دهد؟

- معنا نمي دهد.

شما با ساخت فيلم تبليغاتي آغاز کردين. نان تو تبليغات نبود که ولش کردين؟

- من دانش آموز بودم و آن کارها همه مجاني بود.

شما که خودتان مجله منتشر کرده ايد و مشکلاتش را مي دانيد آيا «خط خطي» را مي خريد؟

- نخستين بار که ديدم عنوان برايم جالب و جذاب بود. مجله را چند بار ديده ام. نخستين بار خانه برادرم ديدم اما خودم آن را نخريده ام زيرا به نظرم زماني منتشر شد که من نمي خنديدم. ميلي به طنز نداشتم. حدود يک سال و چند ماه است که باز مي خندم.

هنرهاي درماتيک تو ايران چقدر دراماتيکه؟

- غلظت دراماتيک کم مي بينم.

شما که سواد داري، ليسانس داري، روزنومه خوني... کجاي دنيا را گرفتي؟

- کنج دل برخي از جوان هاي نازنين مان.

با توجه به اين که کتاب «تمامي آنچه که مردان در باب زن ها مي دانند» را که کلا 110 صفحه سفيد بوده ترجمه کرده ايد، براي مان کمي در مورد دشواري هاي ترجمه اين کتاب و چالش هايش صحبت کنيد.

- اين کتاب را سال 57 ساخته ام هر چند آن سال ها توليد آثار مفهومي با ترشرويي روبرو بودند، اين کتاب در سمت هارهاي تجسمي بايد رصد شود.

وقتي کتاب تمامي آنچه که مردان در باب زن ها مي دانند را منتشر کرديد کدام خانم از نزديکان تان اعتراض داشت؟

- هيچکس، خانم ها بيشتر به آن نگاه مي کردند. پشت جلد چاپ سي و يکم در اين باره توضيح داده ام.




پس از مطالعه کتابي که ترجمه کرديد؛ آيا مي شود خانم ها را شناخت؟

- نه، انسان موجود شگفتي است، زيرا انسان در جهان نيست، جهان در انسان است.

اگر يکي يک کتاب دويست صفحه اي تمام سفيد چاپ کند شما مي خريد و مي خوانيد؟

- هم از هنرمندهاي هموطن مان و هم ديگرها کرده اند، نه.

اگر مي خوانيد هر دويست صفحه اش را مو به مو مي خوانيد؟ طوري که بشود از شما امتحان مفهومي بگيريم؟

- شوخي ميکنيد!

اگر بخواهيد کتابي در مورد تمامي آنچه زن ها در مورد مردان مي دانند بنويسيد يا ترجمه کنيد چند صفحه مي شود؟

- نميدانم، پرسش عجيبي است، مثل اينکه بپرسيم منو چندتا دوست داري؟

چقدر پول داديد به مولف اصلي کتاب؟

- پولي ندادم.

به نظرتان با گذشت زمان اين کتاب نبايد بازبيني شود؟

- جلد دوم آن سال ها پيش منتشر شده است.

چطور ميشه با ترانه با داعش مبارزه کرد؟

- تنها راه مبارزه با آنها و مانند ايشان ترانه است.

ايران بيشتر سيندرلا وجود داره يا خواهرش؟

- من اينجا هرگز، آناستازيا و گريزلا را نديده ام، همه دوشيزه هاي نيلوفري اينجا، سيندرلا هستند.

قصه نويسي در راديو سخت تر است يا گوش دادن به قصه تان از راديو؟

- سال هاست کارهايم را نشنيده ام. نديده ام. برايم قصه نويسي در راديو يکي از سخت ترين کارهاست.

چقدر توي راديو دشمن دارين؟

- اصلا ندارم.

گفته ايد در کار من هم تلخي کم نيست اما تلخي ها را با دوست داشتن با مخاطبش زلف گره مي زنم. اگر مخاطبش زلف نداشت و کچل بود تکليف چيست؟ با تفکيکي جنسيتي در زلف گره زدن چطور کنار مي آييد؟

- شما بهتر مي دانيد، زلف موي آقاهاست، گيسو، موي خانم هاست.

«من وقتي مي نويسم الواتي مي کنم.» با اين حساب تا حالا گشت ارشاد به خودتان و الواتي تان و زلف تان گير نداده؟

- چرا. بارها، در گذشته.

جايي گفته ايد دوتا دستام مرکبي، يعني شما هم چپ دست هستيد هم راست دست؟

- در آن غروب منتهي به شب، در تهران باران تندي مي ريخت، برق شهر رفت، مي خواستم در دل تاريکي و تنهايي براي کسي که از من دور بود، نامه اي بنويسم ولي آن نامه، بشکلي ناخواسته ترانه شد، من در تاريکي ترانه نمي نويسم، براي همين هم آن نامه ترانه اي رقيق شد، يا دست کم فاقد نوآوري هاي بياني، اگر نوشته ام دوتا دستام مرکبي، تموم شعرهام خط خطي، حق با شماست، ترانه را معمولا با يک دست مينويسم اما آن شب برق رفته بود، ؟؟؟ هردوزيتم مرکبي شده.




تا حالا به چند نفر گفته ايد به شعر من خوش آمدين؟

- به تعداد نفراتي که ترانه هايم را شنيده اند يا بعدا مي شنوند.

شما از اول صالح علا بوديد يا صالح فرد اعلا؟ فردش را حذف کردين؟

- من از آغاز صالح علا نبودم. از زمان کار در تلويزيون و تئاتر، به خاطر خانواده ام صالح علا شدم.

بهترين کافه ايران اسمش چيه؟

- همه کافه هاي در تهران و شهرستان ها از نظر من بهترين اند، کافه تئاتر را هم دوست دارم چون چند سالي، بيشتر سال ها در آنجا کار مي کرده ام.

اگر کافه برويد چه سفارشي مي دهيد؟

- چاي نسکافه.

اگر تو کافه ها عشق سرو مي کردن مشتريش بيشتر مي شد يا کمتر؟

- هميشه سرو شده، مي شود.

موقع کتاب خوندن بيشتر سيگار ميچسبه يا قهوه يا چي؟

- هر سه.

بهترين کتاب طنزي که خوندين چيه؟

- (شوايک سرباز پاکدل) ياراسلاوهشاگ، (چنين کنند بزرگان) ترجمه استاد دريابندري، نازنين، (شوکران شيرين) ارت بوخوالد، وودي آلن و ... غير از اينها که گفتم و آنها که نگفتم، من از جواني خواننده مريد بيشتر طنزنويس هاي خودي بوده ام، افتخار دوست داشتن و معاشرت داشته ام، چه آنها که اينجايند، چه آنها که عازم عالم ناز شده اند، و چه آنها که مثل پرستوها مهاجرند، اما همواره در قلب من، همين قلبي که اکنون در سينه دارم، غ. داود، شادروان جنت مکان!!! من چهرصفا، جاي بزرگي دارند.

چرا سينما را رها کرديد؟

- من از اول هم مايل نبودم در زندگي فيلم بازي کنم اما شروع آن در دوران دانش آموزي با حسين عطار، محمود کلاري، احمد اميني بود. بعد هم با اصرار و در روي دربايستي وارد شدم. اما آخر بي روي دربايستي و با گستاخي رها کردم.

به نظر شما اين خانه سياه است فروغ رنگي بود؟

- همچنان سياه است.

کيميايي هم شايد مثل شما هميشه عشق در فيلم هايش موج مي زند منتها سلاح او چاقو است. سلاح عاشقي شما چيست؟

- تا همين چند سال پيش خودکار و کاغذ، پس از خواندن يادداشتي از هوشنگ گلمکاني نازنين، با تبلت.

تا حالا شده با کسي دعواي فيزيکي هم بکنيد؟ مثلا سر جاي پارک.

- بله، مدرسه که ميرفتيم، بچه هاي پر زور کلاس با هم قرار گذاشته بودند، هر هفته پنجشنبه، يک نفر را کتک بزنند، پس از دو سه هفته نوبت کتک خوردن من رسيد. نخستين بار که کتکم زدند، همکلاسي هايم چنان مرا براي کتک خوردن مناسب تشخيص دادند که ديگر هر پنجشنبه بعدازظهر فقط مرا کتک مي زدند، شايد چون بهتر از ديگرها کتک مي خوردم، مادرزادي، از اول بلد بودم کتک بخورم، و هرگز صدايم درنيايد، نه گريه مي کردم و نه دشنام مي دادم، ديگرها به پدر مادرشان يا ناظم مدرسه شکايت مي بردند، اما من به کسي چيزي نمي گفتم حتي آن روزي که پيراهن آبي راه راهم را (که دوست داشتم) پاره کردند، دکمه هايش کنده شد، جيب اش جر خورد، باز هم نه گريه کردم و نه به خواهرم گفتم، در آن سال ها مادرمان دور از ما بودند، هنوز هم اغلب ياد آن روزها از دلم رد مي شود، غير از آن، در سال هايي که در محله صفا غربي زندگي مي کرديم، کار من نوشتن نامه هاي عاشقانه براي بچه هاي محله مان بود، آنها يکي يکي، پنهان از بقيه مي آمدند، و محرمانه نشاني هاي نامعلومي از محبوب شان مي دادند، و من نامه عاشقانه پر سوز و گدازي براي شان مي نوشتم. گاهي که قابل استفاده بودم، خودم براي بالا يا پايين کاغذشان ترانه مي نوشتم، مثل (بايد از عشق تو بيچاره شوم، تا گداي در اين خانه شوم، يا حتي بلندتر، مثل (فصل عطش ياد شما شکره شيره بستني است، دست به دل ما نزنيد ظرف بلوري شکستني است، شما که عسل داريد قند داريد نگاه شبرنگ داريد، سينه زنان زخمي و عاشق دلتنگ داريد، شب هنوزم توي خواب، گل مي ذارم تو بشقاب، دست ميکشم سر ماه، آب مي پاشم رو مهتاب، روز با هزارتا تاکسي، ميرم سه راه عباسي، شايد کنار مردم، بياي منو بشناسي، مثل نسيم صبح ها، گاهي مرا مرور کن، بخواب خواب من بيا، از دل من عبور کن. يک روز يکي از بچه هاي محله مان، خسروجان آمد در منزل ما و خواست نامه عاشقانه اي برايش بنويسم. آن هم با غلظت بسيار، گفتم کمي از مشخصات طرف را بگو خسروجان، مشخصات خواهر دوستم، مسعودجان را به من داد.





من هم چنان خشمگين شدم که براي نخستين بار با او گلاويز شدم. خسروجان را کتک زدم، چنانکه خون دماغ شد. خسروجان جثه شان از همه کوچک تر و لاغرتر بودند، ما با هم کتک کاري کرديم اما بعدا من به اشتباه خودم پي بردند، زماني که فهميم نه تنها خسروجان که تقريبا همه بچه هاي محله مان، نشاني هايي که به من مي دادند، همه نشاني خواهر مسعود است، متوجه شدم وقتي همه يک نفر را دوست دارند، نمي شود و نبايد همه را کتک زد. البته هنوز هم مثل گذشته همه را به خاطر دوست داشتن يک نفر کتک مي زنند، حالا ديگر خسروجان از من دلخور نيستند، چون اتفاقات بزرگ، دلخوري هاي کوچک را در خود حل مي کند، اتفاقات بزرگ، موجب فراموش کردن کدورت هاي کوچک مي شود.

اگر يکي بد بپيچد جلوي تان بهش باز هم مي گوييد رانندهي جان يا رانندگان جان؟

- بله. يک بار و حالا ايشان و خانواده نازنين شان از دوست هاي نزديک ما هستند.

يکسري واژه مي گوييم نظرتان را بفرماييد.

حضرت عشق پدرم: که سلام بر ايشان باد.

فريدون آسرايي: تو يه دستم جنگ، تو يه دستم دريا، ماه مياد تو خوابم، ميکنه بدارم.
باران: پسرم.

مهتاب: مادرم. مادرم باران، خواهرم. برادرم. همه آنها که دوست شان دارم.


منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۰۵۴۸۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

محور بندر امام به آبادان بازگشایی شد

به گزارش خبرگزاری مهر، جمال صالح زاده با اعلام این خبر بیان کرد: محور بندر امام به آبادان در محدوده شهرستان شادگان به علت بارش شدید و افتادن ۱۶ دکل برق فشار قوی مسدود شده بود.

وی افزود: با تلاش عوامل امدادی و عملیاتی از جمله راهداری، پلیس راه، شرکت برق منطقه‌ای خوزستان دکل‌های دچار حادثه جمع‌آوری و محور بندر امام به آبادان بازگشایی شد.

فرماندار شادگان اظهار کرد: هم اکنون تردد در محور بندر امام به آبادان برقرار شده و تردد در حال انجام است.

صالح زاده بیان کرد: همچنین برق منطقه که به علت افتادن دکل‌ها قطع شده بود، برقرار شده و نیروهای عملیاتی در حال تعمیر دکل‌های دچار حادثه دیده هستند.

کد خبر 6096632

دیگر خبرها

  • حمامی که کافه کتاب شد
  • فیلمی از سخنرانی قرائتی؛ هر کاری که دشمن را جر بدهد، عمل صالح است
  • پذیرایی «شایسته» از عادل فردوسی پور
  • (ویدئو) محسن قرائتی: هر کاری که دشمن را جر بدهد، عمل صالح است
  • ببینید | حجت‌الاسلام قرائتی: هر کاری که دشمن را جر بدهد، عمل صالح است
  • پایداری شبکه برق شادگان
  • شانزدهمین جلسه کافه انجمن برگزار شد
  • محور بندر امام آبادان بازگشایی شد
  • محور بندر امام به آبادان بازگشایی شد
  • بازیگر سینما و پیشنهاد کتابی مرموز